خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بدون
[حرف اضافه]
without
/wɪðˈɑʊt/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بدون
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بدون
بی
مترادف و متضاد
in need of
lacking
unaccompanied by
with
without doing something
بدون انجام کاری/چیزی
1. He left without saying goodbye.
1. او بدون خداحافظی کردن رفت.
2. You shouldn't drive for more than three hours without resting.
2. نباید بدون استراحت، بیش از سه ساعت رانندگی کنی.
without something/somebody
بدون چیزی/کسی
1. I came out without my umbrella.
1. بدون چترم بیرون رفتم.
2. You look nice without makeup.
2. بدون آرایش (هم) زیبا هستی.
تصاویر
کلمات نزدیک
within reason
within
withhold
withers
withering
without a doubt
without a shadow of a doubt
without doubt
without fail
without fear or favor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان