Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . کشتی گرفتن
[فعل]
to wrestle
/ˈresl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: wrestled]
[گذشته: wrestled]
[گذشته کامل: wrestled]
صرف فعل
1
کشتی گرفتن
گلاویز شدن، دست به یقه شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گلاویز شدن
1.As a boy he had boxed and wrestled.
1. او پسربچه که بود بوکس بازی میکرد و کشتی میگرفت.
2.She tried to wrestle with her attacker.
2. او سعی کرد که با فرد مهاجم گلاویز شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
wrest
wrench
wren
wrecking bar
wrecking ball
wrestler
wrestling
wrestling is all right. it's the national sport in our country.
wretched
wretchedly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان