[فعل]

to wrest

/rest/
فعل گذرا
[گذشته: wrested] [گذشته: wrested] [گذشته کامل: wrested]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به زور گرفتن غصب کردن

  • 1.With the help of his brothers he was able to wrest the leadership of the company from his partner.
    1. با کمک برادرانش او توانست رهبری گروه را به زور به دست بیاورد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان