[فعل]

to baffle

/ˈbæfəl/
فعل گذرا
[گذشته: baffled] [گذشته: baffled] [گذشته کامل: baffled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گیج کردن سردرگم کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: گیج کردن
مترادف و متضاد bewilder perplex puzzle enlighten
  • 1.His behavior baffles me.
    1. رفتار او من را سردرگم کرد.
  • 2.How so mediocre a player earned so much money baffled me.
    2. اینکه چطور یک بازیکن متوسط آنقدر پول در می‌آورد من را گیج می‌کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان