[اسم]

badminton

/ˈbædˌmɪnt.ən/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بدمینتون

معادل ها در دیکشنری فارسی: بدمینتون
  • 1.We played a game of badminton.
    1. ما یک دست بدمینتون بازی کردیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان