1 . محاصره کردن
[فعل]

to besiege

/bɪˈsiːdʒ/
فعل گذرا
[گذشته: besieged] [گذشته: besieged] [گذشته کامل: besieged]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 محاصره کردن احاطه کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: محاصره کردن
مترادف و متضاد lay siege to surround
  • 1.Paris was besieged for four months and forced to surrender.
    1. پاریس چهار ماه محاصره شد و مجبور به تسلیم شد.
  • 2.The actress was besieged by reporters at the airport.
    2. هنرپیشه در فرودگاه توسط خبرنگاران محاصره شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان