خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیمزه
2 . معمولی و کسلکننده
[صفت]
bland
/blænd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: blander]
[حالت عالی: blandest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بیمزه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیمزه
بینمک
مترادف و متضاد
tasteless
1.The soup was a bit bland.
1. سوپ کمی بیمزه بود.
a rather bland diet of soup, fish and bread
رژیم غذایی نسبتاً بیمزه (از) سوپ، ماهی و نان
2
معمولی و کسلکننده
ناگیرا
مترادف و متضاد
dull
nondescript
uninteresting
1.I find her songs kind of bland.
1. به نظرم آهنگهای او یکجورایی معمولی و کسلکننده [ناگیرا] هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
blancmange
blanching agent
blanch
blame
blah blah blah
blank
blank check
blank cheque
blanket
blanket sleeper
کلمات نزدیک
blancmange
blanched
blanch
blameworthy
blameless
bland taste
blandish
blandishment
blandishments
blank
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان