[اسم]

blur

/blɜr/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (شی) مبهم تیره و تار

  • 1.If I don't wear my glasses, everything is just a blur.
    1. اگر عینکم را نگذارم همه چیز مبهم می شود.
[فعل]

to blur

/blɜr/
فعل گذرا
[گذشته: blurred] [گذشته: blurred] [گذشته کامل: blurred]

2 تیره و تار کردن مبهم کردن

مترادف و متضاد dim obscure clear
  • 1.The rain blurred everyone's view of the valley.
    1. باران دید همه را از منظره روستا تیره و تار کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان