1 . خسته‌کننده
[صفت]

boring

/ˈbɔːrɪŋ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more boring] [حالت عالی: most boring]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خسته‌کننده کسالت‌آور، حوصله‌سربر

مترادف و متضاد dull repetitious tedious exciting interesting
a boring job/book/evening/movie ...
یک شغل/کتاب/شب/فیلم و... خسته‌کننده
  • The movie was so boring I fell asleep.
    فیلم آنقدر کسالت‌آور بود که خوابم برد.
کاربرد صفت boring به معنای خسته‌کننده
صفت boring به معنای خسته‌کننده به چیزهایی اطلاق می‌شود که جالب نیستند و باعث می‌شوند انسان کسل و خسته شود و حوصله‌اش سر برود. این صفت هم برای اشیا و هم افراد به کار می‌رود، ولی صفت bored تنها برای انسان‌ها استفاده می‌شود.
"a boring man" (مرد کسل‌کننده)
"a boring book" (یک کتاب خسته‌کننده)
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان