1 . شاخه (رودخانه، درخت و...) 2 . شعبه 3 . رشته 4 . شاخه‌ای از شجره خانوادگی 5 . منشعب شدن
[اسم]

branch

/bræntʃ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شاخه (رودخانه، درخت و...)

معادل ها در دیکشنری فارسی: انشعاب شاخ شاخه
مترادف و متضاد bough limb offshoot
  • 1.Sophie was in the branches of a tree eating an apple.
    1. "سوفی" روی شاخه‌های درخت بود و یک سیب می‌خورد.
the topmost/top branches
شاخه‌های بالایی
  • Birds often make nests in the top branches of the tree.
    پرندگان اغلب روی شاخه‌های بالایی درخت لانه درست می‌کنند.

2 شعبه

معادل ها در دیکشنری فارسی: شعبه
مترادف و متضاد department division section subdivision
branch office
دفتر شعبه
  • I was told to call the branch office in New Orleans.
    به من گفت که به دفتر شعبه در "نیو اورلئان" زنگ بزنم.
branch manager
مدیر شعبه
  • She's a branch manager.
    او یک مدیر شعبه است.
to have a branch
شعبه داشتن
  • The bank has branches all over the country.
    بانک در سرتاسر کشور شعبه دارد.
to work in a branch
در یک شعبه کار کردن
  • She now works in our Denver branch.
    او اکنون در شعبه "دنور" ما کار می‌کند.
to open a branch
شعبه باز کردن/زدن
  • They’re planning to open a branch in St. Louis next year.
    آنها قصد دارند سال آینده در "سنت لوئیس" یک شعبه بزنند.

3 رشته

معادل ها در دیکشنری فارسی: شاخه
a branch of mathematics/physics/biology ...
یکی از رشته‌های ریاضی/فیزیک/زیست‌شناسی و...
  • 1. Immunology is a branch of biological science.
    1. ایمنی‌شناسی یکی از رشته‌های علوم زیستی است.
  • 2. Statistics is a branch of mathematics.
    2. آمار یک رشته از ریاضیات است.

4 شاخه‌ای از شجره خانوادگی

  • 1.I have come to appreciate the uniqueness of my mother's branch.
    1. من متوجه منحصربه‌فرد بودن شاخه شجره‌نامه مادرم شدم.
  • 2.My uncle's branch of the family emigrated to Canada.
    2. شاخه شجره‌نامه‌ای خانواده عمویم به کانادا مهاجرت کردند.
[فعل]

to branch

/bræntʃ/
فعل ناگذر
[گذشته: branched] [گذشته: branched] [گذشته کامل: branched]

5 منشعب شدن به چند شاخه تقسیم شدن

  • 1.The accident happened where the road branches.
    1. تصادف جایی اتفاق افتاد که جاده منشعب می‌شد.
to branch into something
به چند شاخه منشعب شدن
  • When you reach the village, the street branches into two.
    وقتی به روستا برسید، خیابان به دو شاخه منشعب می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان