خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (موی) خرگوشی
2 . گروه
3 . خوشه
4 . خیلی
[اسم]
bunch
/bʌntʃ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
(موی) خرگوشی
1.As a little girl she wore her hair in bunches.
1. وقتی که بچه بود موهایش را خرگوشی میبست.
2.She wore her hair in bunches.
2. او موهایش را خرگوشی میبست.
2
گروه
تعداد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دار و دسته
دسته
مترادف و متضاد
collection
group
set
1.You're all a bunch of bums.
1. همه شما تعدادی آدم لاابالی هستید.
a bunch of something/somebody
گروهی/تعدادی از چیزی/کسی
We were a pretty inexperienced bunch of people really.
ما واقعا تعدادی آدم بیتجربه بودیم.
3
خوشه
شاخه، دسته
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خوشه
a bunch of bananas/grapes...
یک خوشه موز/انگور
I bought a small bunch of bananas.
من یک خوشه کوچک موز خریدم.
a bunch of flowers
یک دسته گل
She was given a huge bunch of flowers.
به او یک دسته گل بزرگ داده شد.
4
خیلی
informal
مترادف و متضاد
a lot
1.Thanks a bunch!
1. خیلی ممنون!
a bunch (of something)
خیلی (از چیزی)
I have a whole bunch of stuff to do this morning.
من امروز صبح خیلی کار برای انجام دادن دارم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
bun
bumpy
bumper-to-bumper
bumper pad
bumper
bundle of nerves
bundt cake
bung
bungalow
bungarus
کلمات نزدیک
bun
bumpy flight
bumpy
bumptious
bumper-to-bumper
bunco
bundle
bung
bungalow
bungee jumping
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان