خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لطف کردن
[فعل]
to condescend
/ˌkɑːndɪˈsend/
فعل گذرا
[گذشته: condescended]
[گذشته: condescended]
[گذشته کامل: condescended]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
لطف کردن
شان خود را پایین آوردن
مترادف و متضاد
deign
stoop
1.We had to wait almost an hour before he condescended to see us.
1. ما مجبور شدیم حداقل یک ساعت صبر کنیم تا او لطف کند و بیاید ما را ببیند.
تصاویر
کلمات نزدیک
condenser
condensed milk
condensed
condense
condensation
condescending
condign
condiment
condition
conditional
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان