خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . محدود کردن
[فعل]
to constrain
/kənˈstreɪn/
فعل گذرا
[گذشته: constrained]
[گذشته: constrained]
[گذشته کامل: constrained]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
محدود کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
محدود کردن
مترادف و متضاد
compel
force
restrain
restrict
1.agricultural development is considerably constrained by climate.
1. توسعه کشاورزی به میزان چشمگیری توسط آب و هوا محدود شده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
constitutionally
constitutionality
constitutionalist
constitutionalism
constitutional monarchy
constrained
constraint
constrict
constricted
constriction
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان