[اسم]

constraint

/kənˈstreɪnt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 محدودیت

معادل ها در دیکشنری فارسی: جبر محدودیت
مترادف و متضاد restriction
  • 1.Time constraints make it impossible to do it properly.
    1. محدودیت‌های زمانی، درست انجام دادن آن را غیر ممکن می‌کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان