[اسم]

couple

/ˈkʌpəl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 زوج

معادل ها در دیکشنری فارسی: جفت زوج
مترادف و متضاد husband and wife
  • 1.They are a happy couple.
    1. آن‌ها یک زوج خوشبخت هستند.
married couple
زوج متاهل
  • a newly married couple
    یک زوج تازه ازدواج‌کرده
a young/middle-aged/elderly couple
زوج جوان/میانسال/مسن
  • A young couple with a baby have just moved into the house next door.
    یک زوج جوان با یک بچه به‌تازگی به خانه بغلی نقل مکان کردند.
[تخصیص گر]

couple

/ˈkʌpəl/

2 چند (تا) چندین

مترادف و متضاد a few a small number of two or three
a couple of something
چند چیز (دیگر)
  • 1. He'll be better in a couple of days.
    1. او تا چند روز دیگر بهتر خواهد شد.
  • 2. I’ll be back in a couple of minutes.
    2. چند دقیقه دیگر برمی‌گردم.
[فعل]

to couple

/ˈkʌpəl/
فعل گذرا
[گذشته: coupled] [گذشته: coupled] [گذشته کامل: coupled]

3 آمیختن متصل کردن، وصل کردن

  • 1.The two train cars had been coupled together.
    1. دو واگن جدید قطار به هم وصل شده بودند.
to couple somebody/something with somebody/something
کسی/چیزی را با کسی/چیزی آمیختن
  • A sense of hope is coupled with a palpable sense of loss.
    حسی از امید با حس مشهود شکست آمیخته شده است.
to couple A to B
(آ) را به (ب) وصل کردن
  • I've coupled our system to theirs.
    سیستممان را به سیستم آن‌ها وصل کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان