1 . مرگ
[اسم]

death

/deθ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مرگ فوت، مرگ و میر

مترادف و متضاد demise dying passing birth life
  • 1.an increase in deaths from cancer
    1. افزایش مرگ و میر به خاطر سرطان
  • 2.the anniversary of his wife’s death
    2. سالگرد فوت همسرش
a sudden/violent/peaceful/natural ... death
مرگ ناگهانی/خشونت‌آمیز/آرام/طبیعی و...
to be sentenced to death
محکوم به مرگ شدن
life after death
زندگی پس از مرگ [معاد]
  • Do you believe in life after death?
    آیا به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارید؟
cause of death
علت مرگ
  • Police are trying to establish the cause of death.
    پلیس تلاش می‌کند علت مرگ را پیدا کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان