خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عیاشی
[اسم]
debauchery
/dəˈbɔʧəri/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
عیاشی
عیاشانه، فساد (اخلاقی و جنسی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
افسارگسیختگی
الواطی
هوسرانی
هرزگی
شهوترانی
فسق
لهو و لعب
مترادف و متضاد
corruption
1.The prince lived a life of debauchery until he discovered a spiritual dimension to life.
1. آن شاهزاده، زندگی عیاشانهای داشت تا زمانی که او بعدی معنوی از زندگی را کشف کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
debauched
debauch
debater
debate
debatable
debbie
debenture
debilitate
debilitating
debilitation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان