خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کک
[اسم]
flea
/fliː/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کک
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کک
1.The dog has fleas.
1. سگ کک گرفته است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
flaxseed oil
flaxseed
flaxen
flax
flawlessly
flea beetle
flea market
fleck
flecked
flee
کلمات نزدیک
flay
flaxen
flax
flawless
flawed
flea in one's ear
flea market
fleabag
fleck
flecked
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان