1 . پیش‌زمینه
[اسم]

foreground

/ˈfɔːrɡraʊnd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پیش‌زمینه

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیش‌زمینه
  • 1.The figure in the foreground is the artist's mother.
    1. تصویری که در پیش زمینه است مادر نقاش است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان