1 . وفا 2 . رضایت 3 . تحقق
[اسم]

fulfillment

/fʊlˈfɪlmənt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 وفا عمل

the fulfillment of a promise
وفای به یک قول [عهد]

2 رضایت خشنودی، خوشحالی

معادل ها در دیکشنری فارسی: ارضا
مترادف و متضاد happiness satisfaction
  • 1.She did not believe that marriage was the key to happiness and fulfilment.
    1. او باور نداشت که ازدواج، کلید خوشبختی و رضایت است.

3 تحقق تکمیل، انجام

معادل ها در دیکشنری فارسی: ایفا تحقق ادا
  • 1.Becoming an actor was the fulfilment of a childhood dream.
    1. بازیگر شدن، تحقق رؤیای کودکی بود.
  • 2.Being here is the fulfillment of an ambition.
    2. اینجا بودن تحقق یک آرزو است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان