1 . برگشتن 2 . (برای مدتی) یکدیگر را شناختن
[فعل]

to go back

/goʊ bæk/
فعل ناگذر
[گذشته: went back] [گذشته: went back] [گذشته کامل: gone back]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 برگشتن بازگشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: بازگشتن برگشتن مراجعت کردن
مترادف و متضاد return
to go back to/into/inside ...
به جایی برگشتن
  • 1. Go back to the place where you have come from.
    1. برگرد به همان جایی که از آن آمده‌ای.
  • 2. We’re going back to school tomorrow.
    2. فردا به مدرسه باز خواهیم گشت [فردا به مدرسه برمی‌گردیم].
to go back for something
برای (گرفتن) چیزی برگشتن
  • I had to go back for my passport.
    من مجبور شدم برای (گرفتن) گذرنامه‌ام برگردم.

2 (برای مدتی) یکدیگر را شناختن

informal
  • 1.Dave and I go back twenty years.
    1. من و "دیو" بیست سال است همدیگر را می‌شناسیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان