1 . کینه
[اسم]

grudge

/grʌʤ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کینه

معادل ها در دیکشنری فارسی: پدرکشتگی عداوت غرض کینه کین
مترادف و متضاد grievance
  • 1.I've never been one to hold a grudge.
    1. من هرگز فردی نبوده‌ام که کینه کنم [من هرگز کینه نکرده‌ام].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان