1 . تعلل کردن
[فعل]

to hesitate

/ˈhɛzəˌteɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: hesitated] [گذشته: hesitated] [گذشته کامل: hesitated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تعلل کردن تردید کردن

مترادف و متضاد delay pause stall wait be certain be resolute
  • 1.Nora hesitated to accept the challenge.
    1. "نورا" در پذیرفتن آن چالش، تردید کرد.
  • 2.The proverb tells us that he who hesitates is lost.
    2. این ضرب‌المثل به ما می‌گوید که هرکس تعلل کند بازنده است.
  • 3.When he got to the robbers' vicinity, he hesitated before going on.
    3. وقتی او به حوالی [نزدیکی] دزدها رسید، قبل از ادامه دادن، تعلل کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان