خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیشرفت کردن
2 . بهتر شدن وضع سلامتی
3 . بهبود دادن
[فعل]
to improve
/ɪmˈpruːv/
فعل ناگذر
[گذشته: improved]
[گذشته: improved]
[گذشته کامل: improved]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پیشرفت کردن
مترادف و متضاد
advance
develop
progress
deteriorate
worsen
1.Communications improved during the 18th century.
1. ارتباطات در قرن هجدهم پیشرفت کرد.
2
بهتر شدن وضع سلامتی
بهبود یافتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بهتر شدن
مترادف و متضاد
get better
deteriorate
worsen
1.Her health has improved.
1. (وضعیت) سلامت او بهبود یافتهاست.
3
بهبود دادن
بهتر کردن، بهبود بخشیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اصلاح کردن
بهتر کردن
مترادف و متضاد
make better
upgrade
impair
worsen
to improve something
چیزی را بهتر کردن
I need to improve my French.
باید زبان فرانسهام را بهتر کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
impropriety
improperly
improper
impromptu
improbable
improve on
improved
improvement
improvisation
improvise
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان