[فعل]

to improvise

/ˈɪmprəvaɪz/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: improvised] [گذشته: improvised] [گذشته کامل: improvised]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بداهه‌گویی کردن بداهه‌نوازی کردن، فی‌البداهه گفتن، فی‌البداهه نواختن

  • 1.an improvised speech
    1. یک سخنرانی فی‌البداهه
  • 2.He improvised on the melody.
    2. او ملودی را بداهه نوازی کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان