1 . واکسن زدن
[فعل]

to inoculate

/ɪˈnɒkjʊleɪt/
فعل گذرا
[گذشته: inoculated] [گذشته: inoculated] [گذشته کامل: inoculated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 واکسن زدن واکسینه کردن

مترادف و متضاد immunize vaccinate
  • 1.I’ve feared needles ever since I was inoculated against 37 diseases at age one.
    1. از وقتیکه برای 37 بیماری در سن یک سالگی واکسینه شدم، از سرنگ [آمپول] می ترسم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان