خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شوت کردن
2 . لگد زدن
3 . لگد
4 . لذت
5 . گیرایی (مشروبات الکلی یا مواد مخدر)
[فعل]
to kick
/kɪk/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: kicked]
[گذشته: kicked]
[گذشته کامل: kicked]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
شوت کردن
با پا زدن، شوت زدن
مترادف و متضاد
boot
punt
strike with the foot
1.I kicked the ball as hard as I could.
1. من توپ را با نهایت شدت شوت کردم.
2.I picked up a ball and kicked it.
2. من توپ را برداشتم و آن را شوت کردم.
2
لگد زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جفتک انداختن
لگد زدن
1.He was accused of kicking a man in the face.
1. او، به لگد زدن به صورت یک مرد، متهم شد.
2.The child was dragged away, kicking and screaming.
2. آن بچه در حالی که لگد میزد و جیغ میکشید، به زور برده شد.
[اسم]
kick
/kɪk/
قابل شمارش
3
لگد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اردنگی
تیپا
لگد
1.If the door won’t open, give it a kick.
1. اگر درب باز نشد، به آن لگد بزن.
4
لذت
هیجان
informal
مترادف و متضاد
enjoyment
excitement
thrill
1.He gets a kick out of driving fast cars.
1. او از رانندگی با اتومبیلهای پرسرعت لذت میبرد.
5
گیرایی (مشروبات الکلی یا مواد مخدر)
قدرت، اثر
مترادف و متضاد
potency
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
khmer
khakis
khaki
kg
keypad
kick out
kick the bucket
kick up
kicking
kid
کلمات نزدیک
kia
khmer
khalifa
khakis
khaki
kick in
kick off
kick out
kick start
kick the bucket
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان