1 . گله 2 . جمعیت 3 . در جایی ازدحام کردن
[اسم]

mob

/mɑb/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گله دسته

a mob of cattle
یک گله گاو

2 جمعیت انبوه مردم

معادل ها در دیکشنری فارسی: ازدحام
مترادف و متضاد crowd
  • 1.a mob of protesters
    1. جمعیتی از معترضان
[فعل]

to mob

/mɑb/
فعل گذرا
[گذشته: mobbed] [گذشته: mobbed] [گذشته کامل: mobbed]

3 در جایی ازدحام کردن به جایی ریختن

  • 1.People mobbed the train stations.
    1. مردم در ایستگاه‌های راه‌آهن [قطار] ازدحام کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان