[فعل]

to narrate

/nəˈreɪt/
فعل گذرا
[گذشته: narrated] [گذشته: narrated] [گذشته کامل: narrated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 صداپیشگی کردن

  • 1.The film was narrated by David Attenborough.
    1. فیلم با صدای "دیوید اتنبورو" صداپیشگی شده بود.
  • 2.Walter Cronkite narrated the documentary film.
    2. "والتر کرونکایت" آن فیلم مستند را صداپیشگی کرد.

2 نقل کردن روایت کردن، شرح دادن

مترادف و متضاد relate
  • 1.The main character narrates the story.
    1. شخصیت اصلی، داستان را روایت می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان