1 . پیری
[اسم]

old age

/ˌoʊld eɪdʒ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پیری سالمندی، سالخوردگی

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیری کبر کهولت کهنسالی
  • 1.He lived alone in his old age.
    1. او در سالمندی تنها زندگی می کرد [او دوران پیری‌اش را تنها زندگی کرد].
  • 2.Old age can bring many problems.
    2. پیری می تواند مشکلات فراوانی به بار آورد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان