1 . هر چند سال یکبار
[عبارت]

once in a blue moon

/wʌns ɪn ə blu mun/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 هر چند سال یکبار دری به تخته خوردن

  • 1."Does your husband cook for you? ""Oh, yes, once in a blue moon!"
    1. "شوهرت برات آشپزی میکنه؟" "بله، مگه اینکه دری به تخته بخوره!"
  • 2.I seldom go to the movies - maybe once in a blue moon.
    2. من به ندرت به سینما می روم - شاید هر چند سال یکبار.
توضیح درباره اصطلاح once in a blue moon
این اصطلاح از آنجا گرفته شده که هر سه سال یکبار در یک ماه دو بار ماه کامل می شد. این موقعیتی است که به ندرت رخ می دهد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان