1 . فر
[اسم]

oven

/ˈʌv.ən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فر کوره، اجاق

معادل ها در دیکشنری فارسی: فر
مترادف و متضاد cooker furnace stove
  • 1.a microwave oven
    1. یک فر مایکروویو
  • 2.Our oven is old.
    2. اجاق ما قدیمی است.
  • 3.Pour the cake batter into the pan, place it in the oven.
    3. خمیر کیک را داخل ماهیتابه بریزید و آن را داخل فر قرار دهید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان