خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . از عرشه کشتی به پایین (یا دریا)
[قید]
overboard
/ˈoʊvərbɔːrd/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
از عرشه کشتی به پایین (یا دریا)
1.Huge waves washed him overboard.
1. امواج بلند او را از روی عرشه به پایین انداخت.
2.to fall overboard
2. از عرشه کشتی افتادن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
cyclically
axe to grind
delight in
hack off
suit up
in the vicinity
majorly
infinitesimally
awesomely
astoundingly
کلمات نزدیک
overbearing
overbalance
overawed
overawe
overalls
overbook
overbooked
overbridge
overbuilding
overcast
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان