خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تسکین
2 . نقش برجسته
3 . کمک
4 . جایگزین
[اسم]
relief
/rɪˈliːf/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تسکین
آرامش خاطر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تسکین
1.It'll be such a relief when these exams are over.
1. زمانی که این امتحانها تمام شوند، تسکینی خواهد بود.
a sense of relief
احساس تسکین
2
نقش برجسته
برجستهکاری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نقش برجسته
1.The column was decorated in relief with scenes from Greek mythology.
1. ستون با نقش برجسته از صحنههایی از اسطورهشناسی یونانی تزیین شده بود.
3
کمک
امداد، یاری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
امداد
امدادرسانی
امدادی
کمکرسانی
مترادف و متضاد
aid
assistance
help
1.Many countries sent relief to the victims of the disaster.
1. بسیاری از کشورها برای قربانیان حادثه کمک فرستادند.
4
جایگزین
جانشین
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
reliant
reliance
reliably
reliable
relentlessly
relief valve
relieved
relievo
religious
religious music
کلمات نزدیک
relic
reliant
reliance
reliably
reliable
relief map
relief road
relief valve
relief worker
relieve
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان