Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . معاف کردن
2 . تسکین بخشیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to relieve
/rɪˈliv/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: relieved]
[گذشته: relieved]
[گذشته کامل: relieved]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
معاف کردن
رهانیدن
مترادف و متضاد
deliver
liberate from
set free from
burden
put an extra burden on
1.A majority of the population wanted to relieve the mayor of his duty.
1. اکثریت جمعیت خواهان معاف کردن شهردار از وظایفش بودند.
2.The peace agreement relieved us of the threat of an attack.
2. توافقنامه صلح ما را از تهدید حمله رهانید.
2
تسکین بخشیدن
فرو نشاندن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آسوده کردن
تسکین دادن
مترادف و متضاد
alleviate
assuage
mitigate
soothe
aggravate
1.The pills relieved the pain from the wound I received in the conflict.
1. قرصها درد ناشی از زخمی که در دعوا دچارش شدم را تسکین بخشید.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
relief valve
relief
reliant
reliance
reliably
relieved
relievo
religious
religious music
religious rite
کلمات نزدیک
relief worker
relief valve
relief road
relief map
relief
relieve the pain
relieved
religion
religiosity
religious
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان