[صفت]

relieved

/rɪˈliːvd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more relieved] [حالت عالی: most relieved]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آرام شده تسکین یافته، خیال راحت

معادل ها در دیکشنری فارسی: خلاص دل‌آسوده فارغ
  • 1.He was relieved of pain.
    1. درد او تسکین یافت.
  • 2.I heard a noise and was relieved to find that it was only a cat.
    2. صدایی شنیدم و (وقتی که) که فهمیدم فقط یک گربه بود، خیالم راحت شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان