[صفت]

reliant

/rɪˈlaɪənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more reliant] [حالت عالی: most reliant]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 وابسته

معادل ها در دیکشنری فارسی: متکی
مترادف و متضاد dependent
  • 1.She is totally reliant on her parents for money.
    1. او کاملا در مسائل مالی وابسته به پدر و مادرش است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان