1 . به تاخیر انداختن
[فعل]

to stave off

/steɪv ɔf/
فعل گذرا
[گذشته: staved off] [گذشته: staved off] [گذشته کامل: staved off]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به تاخیر انداختن جلوگیری کردن

  • 1.We were hoping to stave off these difficult decisions until September.
    1. ما امیدوار بودیم این تصمیمات سخت را تا سپتامبر به تاخیر اندازیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان