1 . لوح 2 . قرص 3 . تبلت (نوعی رایانه تخت)
[اسم]

tablet

/ˈtæblət/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 لوح کتیبه، صفحه

معادل ها در دیکشنری فارسی: لوحه لوح
مترادف و متضاد panel plaque slab
  • 1.The poem was engraved on a tablet of stone.
    1. شعر روی لوحی سنگی حکاکی شده بود.

2 قرص

معادل ها در دیکشنری فارسی: قرص
مترادف و متضاد capsule pill
sleeping tablets
قرص‌های خواب
vitamin tablets
قرص‌های ویتامین

3 تبلت (نوعی رایانه تخت)

مترادف و متضاد tablet computer
  • 1.Where's my Tablet? have you seen it?
    1. تبلتم کجاست؟ آن را دیده‌ای؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان