خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زمان (دستور زبان)
2 . پرتنش
3 . کشیدهشده (ماهیچه)
[اسم]
tense
/tens/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
زمان (دستور زبان)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زمان
1."I sing" is in the present tense, "I will sing" is in the future tense and '" sang" is in the past tense.
1. "من می خوانم" زمان حال است، "من خواهم خواند" زمان آینده است و "خواندم" زمان گذشته است.
[صفت]
tense
/tens/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: tenser]
[حالت عالی: tensest]
2
پرتنش
مضطرب، نگران
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پرتنش
تنشزا
معذب
عصبی
مترادف و متضاد
anxious
nervous
on edge
stressed
calm
relaxed
1.He got tense when he heard the news.
1. او وقتی که آن خبر را شنید، مضطرب شد.
2.She was very tense.
2. او بسیار مضطرب بود.
tense behavior
رفتار پرتنش
3
کشیدهشده (ماهیچه)
مترادف و متضاد
stiff
strained
taut
tight
loose
slack
1.A bath can relax tense muscles.
1. حمام (کردن) میتواند ماهیچههای کشیدهشده را بهتر کند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
tennis stroke
tennis shot
tennis shoe
tennis pro
tennis player
tense up
tent
tentacle
tenth
tepid
کلمات نزدیک
tenor
tennis shoes
tennis shoe
tennis racket
tennis player
tensile
tension
tent
tentacle
tentative
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان