خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . باز کردن
[فعل]
to unlock
/ʌnˈlɒk/
فعل گذرا
[گذشته: unlocked]
[گذشته: unlocked]
[گذشته کامل: unlocked]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
باز کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
باز کردن
1.She unlocked the door and went in.
1. او در را باز کرد و وارد شد.
2.They haven't unlocked the computer room yet.
2. آنها هنوز اتاق کامپیوتر را باز نکردهاند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
unload
unlimited
unlikely
unlike
unleavened bread
unlocked
unloose
unloosen
unlovely
unlucky
کلمات نزدیک
unload
unlisted
unlimited mileage
unlimited
unlikely
unlovely
unluckily
unlucky
unmanageable
unmanned
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان