[فعل]

to unload

/ˌʌnˈloʊd/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: unloaded] [گذشته: unloaded] [گذشته کامل: unloaded]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بار خالی کردن باراندازی کردن

  • 1.I unloaded the suitcases from the car.
    1. من چمدان‌ها را از ماشین خالی کردم [درآوردم].
  • 2.They unloaded the ship at the dock.
    2. آنها کشتی را در اسکله باراندازی کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان