1 . تمام کردن
[فعل]

to use up

/juz ʌp/
فعل گذرا
[گذشته: used up] [گذشته: used up] [گذشته کامل: used up]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تمام کردن کامل مصرف کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تمام کردن
to use something up
چیزی را تمام کردن
  • 1. Don't use up all the milk, we need some for breakfast.
    1. شیر را تمام نکن، برای صبحانه به مقداری شیر نیاز داریم.
  • 2. The Earth's resources are being used up at an alarming rate.
    2. منابع زمین با سرعت نگران‌کننده‌ای در حال تمام شدن است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان