1 . از خواب بیدار شدن 2 . حواس خود را جمع کردن 3 . از خواب بیدار کردن
[فعل]

to wake up

/weɪk ʌp/
فعل ناگذر
[گذشته: woke up] [گذشته: woke up] [گذشته کامل: woken up]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 از خواب بیدار شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: از خواب برخاستن بیدار شدن
  • 1.I must wake up early tomorrow.
    1. فردا باید زود از خواب بیدار شوم.

2 حواس خود را جمع کردن

  • 1.Wake up and listen!
    1. حواست را جمع کن و گوش بده!

3 از خواب بیدار کردن

to wake somebody up
کسی را بیدار کردن
  • Try not to wake the baby up.
    سعی کن بچه را بیدار نکنی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان