[فعل]

to waive

/weɪv/
فعل گذرا
[گذشته: waived] [گذشته: waived] [گذشته کامل: waived]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 صرفنظر کردن از حق خود گذشتن، بخشیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: گذشت کردن
مترادف و متضاد forgo
  • 1.He has agreed to waive his rights to the money.
    1. او موافقت کرد که حق خود را درباره ی پول ببخشد.
  • 2.We have decided to waive the tuition fees in your case.
    2. ما تصمیم گرفته ایم که از حق شهریه شما صرفنظر کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان