Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . صرفنظر کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to waive
/weɪv/
فعل گذرا
[گذشته: waived]
[گذشته: waived]
[گذشته کامل: waived]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
صرفنظر کردن
از حق خود گذشتن، بخشیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گذشت کردن
مترادف و متضاد
forgo
1.He has agreed to waive his rights to the money.
1. او موافقت کرد که حق خود را درباره ی پول ببخشد.
2.We have decided to waive the tuition fees in your case.
2. ما تصمیم گرفته ایم که از حق شهریه شما صرفنظر کنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
waitstaff
waitress
waitperson
waiting room
waiting list
waiver
wake
wake up
wake up and smell the coffee
wake-up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان