1 . بی‌دلیل 2 . بی‌بندوبار (به‌ویژه زن)
[صفت]

wanton

/ˈwɑːntən/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more wanton] [حالت عالی: most wanton]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بی‌دلیل توجیه‌ناپذیر، بوالهوسانه

formal
  • 1.Her wanton disregard of the rules was unexplainable.
    1. بی‌توجهی بی‌دلیل او به قوانین غیرقابل‌توضیح بود.

2 بی‌بندوبار (به‌ویژه زن) فاسد، هرزه

معادل ها در دیکشنری فارسی: بی‌بندوبار عیاش
disapproving old use
مترادف و متضاد lewd lustful promiscuous
Vicky’s wanton demeanor
رفتار بی‌بندوبار "ویکی"
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان