خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بوق
[اسم]
la bocina
/boθˈina/
قابل شمارش
مونث
[جمع: bocinas]
1
بوق
1.El atasco no se va a disolver por mucho que toques la bocina.
1. هرچقدر هم که بوق بزنی، این ترافیک برطرف نمیشود.
کلمات نزدیک
embrague
freno
acelerador
volante
neumático
limpiaparabrisas
batería
maletero
retrovisor exterior
espejo retrovisor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان