خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وجدان
[اسم]
la conciencia
/kɔnθjˈɛnθja/
قابل شمارش
مونث
[جمع: conciencias]
1
وجدان
1.Debe ser una persona sin conciencia para dejar al perro sin agua tanto tiempo.
1. او باید آدم بدون وجدانی باشد که برای این مدت سگ را بدون آب رها کردهاست.
کلمات نزدیک
colocar
coincidir
ciudadano
chatear
calidad
contribuir
de bar en bar
decálogo
desconocer
diversión
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان