خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ضعف
[اسم]
la debilidad
/dˌeβiliðˈad/
غیرقابل شمارش
مونث
1
ضعف
سستی
1.Intentó levantar la caja pero, por su debilidad, no pudo.
1. او سعی کرد که جعبه را بلند کند، اما بهخاطر ضعفش نتوانست.
کلمات نزدیک
mareo
cansancio
supositorio
venda
transfusión
faringitis
ansiedad
malestar
molestia
régimen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان