خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . درد
[اسم]
la molestia
/molˈestja/
قابل شمارش
مونث
[جمع: molestias]
1
درد
ناراحتی
1.Tengo una molestia en el hombro derecho desde que me caí por las escaleras.
1. از وقتی که از پلهها افتادم، شانه راستم درد میکند.
کلمات نزدیک
malestar
ansiedad
faringitis
debilidad
mareo
régimen
decaído
pulsación
bronquitis
neumonía
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان